اولین برف زمستونی92


سلامی به زيبائی اين دونه های سفيد برف

برف بارید وخدا پاکی خود را به زمین هدیه کرد زمین مغرور شد که سفید است

پاک است، چون دل خدا...

وخدا با آفتابی اشتباه زمین را به وی گوشزد کرد ....


"ترین" های ترم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


با سلام!

با توجه به اینکه ترم داره تموم میشه از دوستان درخواست داریم که "ترین های" این ترم رو معرفی بکنن.

ضمنا طبق پیشنهادات بچه ها بعضیاش تغییر داده شد .

***نظراتی که در آن به کسی توهین شود، از جانب ما تایید نمی گردد***

 

-1باهوشِ ترم؟

-2 درسخونِ ترم؟

۳-مهربونِ ترم؟

۴-شیکِ ترم؟

۵-پدیده ترم؟

۶- ساکتِ ترم؟

۷- شیطونِ ترم؟

۸- ساز مخالف ترم؟

۹- فعال ترم؟

۱۰- با جنبه ترم؟

۱۱- تنهای ترم؟

۱۲-گروه(دار و دسته) ترم؟

۱۳- خواب ترینِ ترم ؟

۱۴ -حساس ترم؟

۱۵- ریلکسِ ترم؟

۱۶ -متحوّلِ ترم؟

۱۷- متواضعِ ترم؟

۱۸-ورزشکار ِ ترم؟

19- تیکه اندازِ  ترم؟

20-سوتی ترم ؟

21-ضد حال ترم ؟

22-مرد  سال ( زن سال ؟؟!!!) ترم ؟

                                          

 تا اوایل ترم بعد وقت دارید نظرات خود را برای ما ارسال کنید ، پس برین با خیال راحت مادر و نوزاد بخونین .

به امید موفقیت همه !

اسطوره ی شما در زندگی ؟


يك عدد بين 1تا 10 انتخاب كن؟

ضرب در 3 كن

حالا به اضافه 3 كن

دوباره ضرب در3كن

دو رقم اين عدد رو باهم جمع كن

عدد به دست آمده اسطوره ي شما توي زندگيتونه .



1-اديسون

2 -ناپلئون

3-هيتلر

4-ارسطو

5-انيشتين

6-چايكوفسكي

7-گاندي

8-گراهام بل

9-دکترمحمد حسین موزّیری

10-كورش كبير



ميدونم باورش سخته! اما اين شخص اسطوره خيلي از آدم هاست!!!!


شعر در مورد کلاس


یوسفی " کارش" ساخت ایمیل جیمیله              یکی و بچیل کلاس" اسمش ساب تیله

زارعی ول نیکنه کارل فرهنگی                           خوم دونم که ایخره سرش وسنگی

دانشگا رهتن اسحاق  وی سر پیری                   هم اتاق وابینش " بی بچی قیری

مو که خوم سر ای کلاس " ویسام و زوری           به ولا فقط و عشق بچی مورموری

بچیل کلاسمو همش وم ایخان                          تا بپرسم که چنه من کیف بدخشان 

محبوب دانشکده امید الهی                              عاشقه تریپشن"بچیل مامایی

ترم قبل" مو" و صدری یه جزوی خواسم                وم گو که نیارمش  به او شا قاسم

کرمی هم که همش آخر کلاسه                       بقول یه بعضیل" آقای خاصه

و کارل غلامی هم وابییم عاصی                         من کپش هیچ نیدرا" جز حرف سیاسی

خیبری هم که کارش وبلاگ و پسته                    نمایندی کلاسمو منصور درسته

سر کلاس هم که کسی حواسش نیسه            جز خانم صیادی که" جزوه نویسه

بچیله خوابگی" فکر شوم شوین                        هادی و نگهداری همش و خوین

مالک و ستایشی" تکه ایپرونن                          جناب و حاتمی هم " آواز ایخونن

دوورل و کرل" و مو کنیت گوش                        نیفتیت و جون هم" چی گربه و موش

بییت تا بنیم کنار" کار بی اساسه                     خدا خوش وخیر کنه" عاقبت کلاسه


امیدوارم به کسی بر نخوره  چون من حتی اسم خودما هم نوشتم "  اینا محض خنده است  و کمی آموزنده!!


جاي خالي رو پر كنيد.25/. نمره


m8hpq3staianzygyvpd5.jpg

پائیز و آغازی دوباره

http://agriculturalist.persiangig.com/PNG%20image/paeez.png 

سلام به همه همکلاسیا از سردسیر تا گرمسیر

پاییز رسید! و بر خلاف دیدگاه عامه که میگن "" پاییز فصل زوال برگ های طلایی هستش ""

ما شروع ای دوباره رو تجربه خواهیم کرد!

مثل شروع دوباره فصل جدیدی از یه داستان!

داستانی که یک سال پیش شروع شد و اگه خدا بخواد ۳سال دیگه ادامه داره!

امیدورارم شروعی سبز داشته باشید توی فصل برگ های طلایی!

شروع ترم جدید رو به همه ی شما پرستارا تبریک میگم !

دل هاتون رنگ خدا !

منتظر پیشنهادات ،انتقادات و نظرات زیباتون هستم

واسه ترم جدید نظر بدید وب چه جوری باشه بهتره ؟؟


همه چی تموم شد...خــــــــــــــــــــــداحافـــــــــــــــــــــــــظ

هر چند سلام سر آغاز دردناک خداحافظی است. ولی بگذار خداحافظی سلامی نو باشد.


اول به پایان رسیدن ایام غمبار امتحانات رو به تمام دانشجویان خصوصا مشروطی های عزیز!!!تبریک و تهنیت عرض میکنم


زندگی فرصتی بس کوتاه است...

تا بدانیم آخرین نقطه پرواز پرستوها نیست

مرگ هم حادثه است...مثل افتادن یک برگ درخت

و چه خوب است که بدانیم پس از خواب زمستانی خاک

نقش سبز بهاری جاریست........


          هر روز خاطره ها را ورق بزن.........

                                         یادی ز من کن

               من سطر آخرم

                                یک نقطه...یک سکوت

میروم نمیدانم به کجا....به کدامین جاده بی انتها...


و اما خودم...

اخرین نفری نیستم که می روم بلکه اخرین نفر کسی است که با همه ی وجودم دلتنگش میشوم و...

ازاینکه باید بروم و کوله باری رو که پر است از خاطره های خوب و بد به دوش بکشم خسته ام از جایی که دوستش داشتم و اخرین اشکهایم را با تابش قسمت کردم اندوهگینم جایی که دیگر آن خاطره ها تکرار نمیشوندوخلاصه قصه ی تنهایی و جدایی .....


شاید فکر کنیم که تا چند ماه دیگر برمیگردیم اما انچه که سخت میگذرد این است که باید قدر لحظاتی را میدانستیم ولی افسوس که دیگر برنمیگردند وباز هم نبودن کسانی که نیستندکه درد دلت را بفهمندو باید باخودت تحمل کنی واما از کسانی که به جز همدم همه ی ما فلسفه ی اشکهایم و حتی هق هق گریه هایم را نمیفهمند و همه چیز حتی برای این لحظه سخت تر از همیشه است


دوستان و همکلاسی هایم .......

تو این سالی که گذشت دل خیلی ها رو شکوندم ،خیلی ها رو اذیت کردم ،خیلی هاتونو اذیت کردم ؛خیلی هاتونو ناراحت کردم

فقط میخوام بدونید سال جدید هم همین برنامه ها هست


لحظاتی شاد وبه یادماندنی داشته باشید


متن آهنگ یاس برای دانشجوها

سخته درسم...

رسیده وقت رفتن...
سر امتحانی که میدونم تهش ردم...
حس میکردم حرفای استاد با خرخوناشه...
اونجا بود که فهمیدم این قصه اولاشه...
حرفای خانوادمم که نمک زخممه...
تنها دلخوشیمم ترم های بعدمه...
و باز منمو حسرت یه نمره ی بیست...
که استاد بنویسه گوشه ی لیست...
میدونی چند بار افتادم برای یه درس بگذریم...
دیگه بیست گرفتنشم برام مهم نیست...
تو که میدونستی دانشجوی ترم دومم
بگو با من دیگه چرا د اخه نوکرتم

من مینوشتم:.....




اگه يه خودکار داشتي که فقط اندازه ي نوشتن يک جمله جوهر داشت

باهاش چي مينوشتي؟؟؟





دست کسی رو که دوست داری بگیر

دختر کوچولو و پدرش از رو پلي مي گذشتن.پدر يه جورايي مي‌ترسيد، واسه همين به دخترش گفت: عزيزم، لطفا دست منو بگير تا نيفتي تو رودخونه.دختر کوچيک گفت: نه بابا، تو دستِ منو بگير.پدر که گيج شده بود با تعجب پرسيد: چه فرقی می‌کنه؟دخترک جواب داد: اگه من دستت را بگيرم و اتفاقي برام بيفته، امکانش هست که من دستت را ول کنم. اما اگه تو دست منو بگيري، من با اطمينان ميدونم هر اتفاقي هم که بيفته، هيچ وقت دستم رو ول نمي‌کني.در روابط دوستانه، ماهیت اعتماد به قید و بندهاش نیست؛ به عهد و پیمان‌هاش هست. پس دست کسی رو که دوست داری بگیر،به جای این که توقع داشته باشی اون دست تو رو بگیره .

                                 پس دست کسی رو که دوست داری بگیر

مواظب "خود"ت هستی؟

سلام به همه ی ورودی های91پرستاری یاسوج...

میگن فردا جواب کنکور میاد!

نمیدونم چرا همین امروز یه حس خاصی داشتم..انگار یک دفعه متوجه شدم یک سال بر ما گذشته.. عرض ده دقیقه حس کردم یه سال پیرترشدم..نمیدونم چرا اون اول سال رو بیشتر دوست داشتم..خیلی چیزا بود که اون اوایل ازش ترس داشتیم ..ترس که نه به اون معنا..بهتر بگم اطلاعات کمی داشتیم و هرچیزی رو نمیتونستیم بپذیریم..شاید اولین بار که قرار بود یه هم گروهی برای آزمایشگاه داشته باشیم ته دل هرکدوممون یه تردیدی بود..شاید چیزی به زبون نیاوردیم ولی تو یه جو که همه ی عناصرش جدیدن یه جور شک و تردید نسبت به هرکاری وجود داره

 روزهامون کم کم کنار هم گذشت..

و آخرش شد الان..که دیگه از ترم بوووقی بودن در اومدیم

امروز هم که دیگه رسما شدیم ترم بالایی

روز و ماه و سال گذشت بر ما..هممون یه سری تغییر ها کردیم ..

از ظاهر گرفته تا اخلاقیات و حتی سلیقه..بعضی هامون سعی کردیم هر روز بهتر باشیم..بعضی ها گفتیم دوران دانشجوئیه دیگه..

باید خوش باشیم! بعضی ها هم یه گوشه وایسادیم و تماشا کردیم که یه کم بگذره تا بعد تصمیم بگیریم که چی کار کنیم.

تو این بین کار بچه های خوابگاهی سخت تر هم بود..خودشون البته بهتر میدونن..

این بین فقط یه چیز برام ترسناکه..و عادت کردن ..و یه جورایی درست تربگم "بی اعتنایی"..در مورد خودم حداقل حس میکنم این سال همش برای من عادی شدن آورده..مواظب خط قرمز هامون باشیم! گاهی نیاز داریمشون و اگر مواظبشون نباشیم پاک میشن..اون وقته که ازشون رد میشیم بی اون که بفهمیم..و این روال کم کم میشه از این رو به اون رو شدن عقاید و افکار یک انسان ! کسی که شاید یه روز نسبت به خیلی چیزا حس مسئولیت میکرد ..کسی که به عقاید خودش افتخار میکرد ولی امروز دیگه نسبت بهشون بی تفاوت شده..

بهتره قبل از شروع ترم جدید با خودمون خلوت کنیم! ببینیم از سال قبل تا حالا چقدر عوض شدیم!! و آیا این روند به سمت تعالی بوده یا روزمرگی و تکرار ..

دوست دارم هنوزم نسبت به مسائلی که شناخت نداریم تردید داشته باشیم و همه چیز رو با آغوش باز نپذیریم!!!

مواظب "خود"مون باشیم! خودمون از هرچیزی مهمتریم!

ورودتون به ترم 2 هم تبریک

 

صندلی جیزززززز

ترم بعد صندلی داغ جالبی خواهیم داشت اکثر بچه ها رو روی این صندلی مینشونیم همه همکاری کنن عالی میشه 

اولین صندلی رو هم آقای رشید گل مرادی روش میشینه

تو بنویس دوست خوبم!!

تو بنویس دوست خوبم!!

این پست را ســــــکوت می کنم تو بنویس!

تــــــــو بنویس ...

از دلتنگی هایتــــــ، از دردهایتــــــ ، از حــــرف هایتــــــ ...


از هرچه دلتـــــ می گوید!

بنویس برایـــــــــم...

 

توبنویس دوست خوبم!!بنویس تابدانم غمهایت را !!

تا همراه باشانه  های تو من هم بلرزم...

تادوستیمان در این روزمرگی روز یا تاریکی

وسکوت شب گم نشود...

 

نمی نویسم پس هرچه میخواهی بنویس از پرستاری وسختی کارش تا هرچه دل تنگتان میخواهد...

این پست مخصوص شماست دوستان خوبم !!

پس بنویس...

پایان ابتدا...

دیگه داره تمام می شه...شایدم هم تمام شده.

راستی چه قدر زود گذشت نه؟

ترم یک با همه خاطراتش تمام شد.

قبول دارید کل دوران دانشجویی یک طرف و ترم اول یک طرف دیگه است؟

یادش بخیر...

 

یاد لحظه های شیرینی که واسه دوستامون که نبودند حاضری می زدیم راستی....

واقعا استادها نمی فهمیدند؟

چه قدر آهنگ گوش کردن توی کلاس ها می چسبید...

یعنی کل روز را فرصت گوش دادن هم داشتی ترجیح می دادی سر کلاس گوش کنی.

ساعت بیوشیمی هم که ماجراهای خودش را داشت...

 

گوشی دستته

 

ما یادمان نمی ره جرم و جنایت را می شه یه جور دیگه هم تلفظ کرد!

چای داغ بین کلاس ها ...ایستادن توی صف غذا ....

و همه این اتفاق ها قشنگ اند.

 

گاهی اوقات قدر چیزهایی را که داریم نمی دانیم. هممون دلمون تنگ می شه واسه این روزا. اینا جز سرنوشت مااند. جزئی از زندگی ما. جزئی از خود ما. همه این خاطره هایی که  هر روز و هر ساعت با هم ساختیمشون. همه ما همکلاسی های پرستاری ترم یک یاسوج.

 

برای همه تون آرزوی موفقیت دارم.

 

+

+

+

 

یاد.....

 

استاد گفتنای آقای نماینده

سر کلاس رفتن و نرفتنای درس آناتومی

قهر کردن های یاسر(شماره تو حذف کردم)

 

آدامس های سر کلاس میکروب

جوجه جوجه طلایی و صدای طوطی استاد ...

گیر دادن بعضیا و

تیکه های معززی

استرس های روز امتحان پراتیک

 

پیام دادن های رو کلاس اندیشه...یه نفر رفتن بچه های پرستاری رو کلاس

و حاضری زدن برا همه

زکات علم و معرفت های سر امتحانات

 

یاد امتحان های میان ترم که ساعت قبلش رو نمیومدیم و باید ۲تا غیبت میخوردیم

یاد صندلی های داغ که قرار بود برگزار بشه...اما نشد

یاد بوا بوا کردن گل مرادی و سامورایی گفتنش

خانم شدن آقایان و آقا شدن خانوم ها

یادبعضی بچه ها که حاضر نبودن رو امتحان با بغل دستی شون صحبت کنن

هندونه های شب یلدا

چرت زدن های ستایشی،با گوشی بازی کردن های معززی ونگاه فیلم کردن های بعضیا رو کلاس اپید

یاد بچه هایی که همیشه ردیف اول مینشستن و تمام حواسشون به درس بود

ویاد بچه هایی که همیشه آخر کلاس بودن و حواسشون به خودشون بود

 

و................

 

 دوست هایی بهتر از آب روان

 

و خدایی که در این نزدیکی ست

 

 سلامتی بهترین ترم یکی های دنیا

 

در پایان یک جمله واسه کسی که ازش دلگیری بنویس....


از امروز10/25 هم میتونید تو همین قسمت درباره امتحانات نظر بدید


سرود ملي پرستار

سرود ملي پرستار

آن پيام آور صبح صادق

در لباس سفيد محبت

دانش و تجربه ياورانش

ارمغانش اميد وسلامت

در تكاپوي خدمت به مردم

مظهرعشق و ايثار وايمان

با پرستاري و مهرورزي

التيامي است بر رنج انسان

او به اعجاز ودانايي ومهر

دست هايي شفا بخش دارد

در مسيرد رخشان دانش

او حكيمانه ره ميسپارد

آن فرشته كه بارحمت ولطف

ايستاده به بالين بيمار

با دلي روشن از نور يزدان

وارث سبز زينب پرستار

بررسی طرح بکارگیری دانشجویان پرستاری از سال سوم تحصیل

رئیس کل سازمان نظام پرستاری خبر داد

بررسی طرح بکارگیری دانشجویان پرستاری از سال سوم تحصیل

رئیس کل سازمان نظام پرستاری از بررسی طرح بکارگیری دانشجویان کارشناسی پرستاری در بیمارستانها از سال سوم تحصیل در وزارت بهداشت، بورد پرستاری و سازمان نظام پرستاری خبر داد و گفت: تا 3 ماه دیگر در این مورد تصمیم گیری می شود.
ادامه نوشته

سوگندنامه پرستاری

سلام

به بهانه شروع ترم چند گروه از دانشجویان پرستاری و مامایی سراسر کشور تصمیم گرفتم تا در این پست سوگندنامه پرستاری رو جهت راحتی دانشجوها بذارم.

امیدوارم همیشه در تمام مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.

ادامه نوشته

ما پرستاران اعتراض داریم ...

اینجا ایران است و ما پرستاریم.

ایران فرهنگ و تمدنی به قدمت چندین هزار ساله دارد و پرستاری ما در مرحله گذار از حالت سنتی به شکل حرفه مدرن و آکادمیک است.

در فرهنگ هزار ساله ما سکوت را نشانه رضایت می دانند و ما پرستاران همگی ناراضی ولی ساکتیم. پس لازم است خود را و فرهنگ جامعه خود را بهتر بشناسیم.

این سکوت ما شاید برخواسته از نجابت ما باشد و شاید هم ابزاری برای اعتراض موثر نمی شناسیم.

شاید به مرور زمان به بی تفاوتی و دلسردی پناهنده شده ایم اما هر چه باشد سکوت ما را نشانه رضا می دانند.

بیایید بگوییم از مصیبتی که پرستار و پرستاری بدان مبتلا شده است راضی نیستیم.

بیائید بگوییم که سایه شوم گرفتاریهای شغلیمان زندگیهایمان را هم درگیر خود نموده است.

همین اینترنت و همین ابزار رایگان وبلاگ وسیله اتحاد و انسجام و هم آوایی ما باشد.

ما پرستاران اعتراض داریم ...

نیایش های یک پرستار

با یاد خدا...

خدایا مرا معبر آرامش کن...

خدایا امروز به دست هایم روزی عشق، آرامش و سرور بده ...

خدایا مرا موهبتی کن به جای آسودن، به دیگران آسایش ببخشم.

به جای اینکه دیگران درکم کنند، درکشان کنم.

به جای آنکه عشق دریافت کنم، عشق بورزم.

زیرا با فراموش کردن خویش است که به هرچیزی می توان رسید...

اعجاز من همین است...

ای خدایی که ...

دلم چقد تنگ شده بود ... برای خیلی چیزا ... فقط میگم خوشحالم که دوباره تونستم ،
دوباره تونستم لحظه ای رو با یاد خدا پر کنم ؛ خدایی که عاشقشم ... خدایی که هیچوقت تنهام نذاشته ... خدایی که همه معادلات و پیش بینی هارو به نفع ما تغییر میده ، فقط برای اینکه بگه دوستمون داره و حواسش همیشه و همیشه هست به ما ...
خدایا شکرت به خاطر این همه خوب بودنت ... عاشقتم

بعد از چند وقت اومدیم و با این مطلب وبلاگ رو آپ کردیم
امیدواریم همیشه و همه جا یاد خدا باهاتون باشه

خدا    www.ma3ta.com


ای خدایی که همه دلها به نام تو آغاز می شود و همه عشقها از نگاه تو سرچشمه می گیرد!

ای خدایی که واژه ها راآفریدی و به درختان توفیق دادی که مدادبشوند و به کاغذها همنشینی با شعرها را عطافرمودی!

ای خدایی که برای خوشبختی دریاها باران را دمادم فرو فرستادی و به خاطر گل روی خورشید ، به کوه ها گفتی هرگز راه نروند!

یک روز دروازه های ابدیت را به روی من باز کن . بگذار دمی در کوچه های بهشت بیاسایم!

ای خدایی که سراغت را از شمعها می توان گرفت و ستاره ها به شوق تو می درخشند!

ای خدایی که همه آلاله ها تو را می خوانند و همه جاده ها دوست دارند به تو ختم شوند!

روح مرا مثل پر پروانه ها زیبا کن و مرا در میان گرگهای نفس و گناه تنها مگذار!

ای خدایی که از تمام باغها زیباتری و زیبایی آفرین ها را دوست داری!

ای خدایی که گلها را همسایه دائمی من قرار دادی تا روزهای خوشبوی ازل را فراموش نکنم!

ای خدایی که هر روز و هر شب پشت پلکهایم می آیی و چشمهایم را با خود به ملکوت می بری!

دلم را مالامال از عشق آینه ها کن و ابرهای مسافر را به سوی باغچه ام بفرست!

آمــــــــــــــــین....

خرسند باش

خرسند باش! در جست‌و‌جوی اسبابی برای خرسندی باش، بی‌نهایت سبب برای خرسند بودن خواهی یافت.

آرامش سنـگ یا آرامش بـرگ؟

هر صبح که خورشید می‌دمد، دلایل فراوانی، بیش از فراوان!! برای پایکوبی و ترانه‌خوانی خواهی یافت.

و بزودی شب از راه می‌رسد با زیبایی تاریکش و آن همه ستارگانش.

رمز و راز تو را احاطه می‌کند؛ رمز و راز تاریکی، خنکای شب و سکوت و موسیقی پایان ناپذیرش.

امیال و خواسته‌ها سبب تحول شما نمی‌شوند، امیال و خواسته‌ یعنی :”بیشتر به من بده! من شاکیم! متقاضیم!”

خرسندی و سپاسداری یعنی :” این همه چیز به من عطا شده است، چرا خرسند نباشم و سپاس نگزارم؟!

و راز خرسندی درک این “همه چیز” است!


مثبت اندیشی به شیوه مثبت سخن گفتن


مطلبی می خوندم در مورد مثبت اندیشی . نکات مثبت و کاربردی زیادی داشت که فکر میکنم اگه واقعا به اون عمل کنیم و اعتقاد هم داشته باشیم ، باید منتظر تاثیرات مثبت زیادی توی زندگیمون باشیم .
تقدیم به شما امیدوارم استفاده کنید.


___________________________________________________________


چیزی که نحوه زندگی انسانها را مشخص می کند، تفسیر و نوع دیدشان نسبت به وقایع بیرونی است نه خود آن وقایع.
سرمنشأ مثبت اندیشی از باورهای ما می آید.
باورها و اعتقادات هر فرد و نوع برداشتش از زندگی و وقایع آن است که او را به سمت و سوی خوشبختی و یا بدبختی می برد.
هر اتفاقی که در زندگی ما پیش می آید از نظر ما یا خوشایند است یا ناخوشایند. پس هرامری می تواند باعث خوشحالی و خوشبختی ما و یا باعث ناکامی و ناراحتی ما شود.
مثبت اندیشی به ما کمک می کند که بتوانیم تغییرات مفیدی در رفتار، گفتار، کار و زندگی خود ایجاد کنیم .

کلمات نیز تأثیر بسیاری بر افکار و احساسات ما می گذارند.
کلمات می تواند ما را بسیار هیجان زده، متأثر یا خوشحال کند. پس دقت کنید کلماتتان را در جهت مثبت و زیبا کردن افکار و احساساتتان به کار ببرید.
به کاربردن واژه ها و عبارات تأکیدی مثبت در زیباتر شدن افکار و اعمال ما و بهبود کیفیت زندگیمان تأثیر بسیار زیادی دارد و باعث ایجاد شور و شوق در زندگی می شود. مثل این جمله: «من شایسته موفقیت هستم و همیشه به اهدافم می رسم.»
هیچگاه مشکلات و سختیهای زندگیتان را لعنت و نفرین نکنید. این یک اصل است.
این فکر که دنیا سرشار از مشکل است را دور بریزید و در عوض هرگاه موقعیت نامطلوب یا مسئله ناخوشایندی در زندگیتان پیش آمد، به دنبال راههای مثبت و طلایی برای حل آن مسائل باشید. به کار بردن این روش باعث ایجاد رضایت در شما و حل شدن مسائل زندگیتان به گونه ای مثبت و خوب می شود.

نحوه اظهار نظر کردن در مورد دیگران و کارهایشان نیز بسیار مهم است. سعی کنید سریع و منفی در مورد چیزی اظهار نظر نکنید. ابتدا در مورد آن فکر کنید بعد نظر خود را از جنبه مثبت مطرح کنید تا تأثیر بیشتری بر مخاطبتان داشته باشد.

نوع نگرش و تفکرات هر انسانی نشاندهنده شخصیت، اعتقاد و باورهای او می باشد و ناشی از نحوه توجیه و تفسیر تجربیاتش است.
البته نباید فراموش کرد خوش بینی نیز می بایست عاقلانه باشد . نباید خوش بینی را با اعتماد کورکورانه به هر کسی یا هر چیزی اشتباه بگیریم.

یکی از مهم ترین موارد که اغلب فراموش می شود این است که کلمه ها و اندیشه ها دارای امواجی نیرومند هستند که به زندگی مان شکل می دهند. ما می توانیم با استفاده از کلمه ها و اصطلاح های مثبت ، انرژی مثبت را بین همه پخش کنیم.

"برای مثال ما می تونیم از جایگزین های زیر در صحبت هایمون استفاده کنیم : "


به جای پدرم درآمد؛ بگوییم : خیلی راحت نبود
به جای خسته نباشید؛ بگوییم : خدا قوت
به جای دستت درد نکنه ؛ بگوییم : ممنون از محبتت، سلامت باشی
به جای ببخشید مزاحمتون شدم؛ بگوییم : از این که وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم
به جای گرفتارم؛ بگوییم : ‌در فرصت مناسب با شما خواهم بود
به جای دروغ نگو؛ بگوییم : راست می گی؟ راستی؟
به جای خدا بد نده؛ بگوییم : خدا سلامتی بده
به جای قابل نداره؛ بگوییم : هدیه برای شما
به جای شکست خورده؛ بگوییم : با تجربه
به جای فقیر هستم؛‌بگوییم : ثروت کمی دارم
به جای بد نیستم؛ بگوییم :‌ خوب هستم
به جای بدرد من نمی خورد؛ بگوییم : مناسب من نیست
به جای مشکل دارم؛ بگوییم : مسئله دارم
به جای جانم به لبم رسید؛ بگوییم : چندان هم راحت نبود
به جای فراموش نکنی؛ بگوییم : یادت باشه
به جای من مریض و غمگین نیستم؛‌ بگوییم :‌ من سالم و با نشاط هستم
به جای غم آخرت باشد؛ بگوییم : شما را در شادی ها ببینم


http://ma3ta.com



مناجات نامه

خدایا!
هرکه مست از شراب چشم تو نیست، زنده به چیست؟


خدایا!

ما بنده توئیم و بنده را جز اطاعت نشاید.به ما الفبای بندگی بیاموز.


خدایا!
بی نگاه لطف تو،هیچ کار به سامان نمی رسد.
نگاهت را از ما دریغ نکن.


خدایا!

عنانمان را از دست نفسمان بستان
و یاد خودت را چنان در دلمان بنشان که تو از چشممان ببینی
و از گوشمان بشنوی و از زبانمان بگویی.


خدایا!
نگاهمان را از غیر خودت بگردان و ما را نگران خودت بگردان.

خدایا!
به ما آداب عاشقی بیاموز و اصول عشقبازی و راه و رسم کرشمه شناسی.


خدایا!
چشم دیدن جلوه های جمالت را به کوردلان زیبایی نشناس عنایت کن.


خدایا!

در قیامت با چه رویی به چشمهای تو نگاه کنیم که در مقابل عمری نعمت،
جز گناه و معصیت نیاورده ایم.شرمساریِ آن روز از هر عذابی دردناک تر است.
دستمان بگیر.


خدایا!
دین و دیانت را برای اهل تدیّن معنا کن.


خدایا!

خنجر جهالت، کندتر از شمشیر عداوت نیست.
پناه بر تو از جهالت دینداران و عداوت دنیامداران.


خدایا!
عالمان و هنرمندان و خطیبان را عاملان به گفته هایشان قرار ده.


خدایا!

عشق به شهرت را از دل هنرمندان ببر و و به جای آن اخلاص و معرفت بنشان.


خدایا!
به چشم، گریه بیاموز و به دل ،اِنکسار و به همه جوارح و اعضا،بندگی.


خدایا!

تشنگان دیدار خودت را به جرعه ای از جمال مهدی(عج) مهمان کن.


خدایا!
به دست حجت خاتم، گره از کار فرو بسته ی عالم بگشا.


آمیـــــــــن یا رب العالمیـــــن

نزدیک ترین نقطه به خدا

نزدیک ترین نقطه به خدا هیچ جای دوری نیست نزدیک ترین نقطه به خدا نزدیک ترین لحظه به اوست ، وقتی حضورش را درست توی قلبت حس می کنی ، آنقدر نزدیک که نفست از شوق التهاب بند می آید . آنقدر هیجان انگیز که با هیجان هیچ تجربه ای قابل مقایسه نیست . تجربه ای که باید طعمش را چشید...

نزدیک ترین نقطه به خدا   www.ma3ta.com

اغلب درست همان لحظه که گمان می کنی در برهوت تنها ماندی ، درست همان جا که دلت سخت می خواهد او با تو حرف بزند ، همان لحظه که آرزو داری دستان پر مهرش را بر سرت بکشد ، همان لحظه نورانی که از شوق این معجزه دلت می خواهد تا آخر دنیا از ته دل و با کل وجودت اشک شوق بریزی و تا آخرین لحظه وجودت ببـاری...

نزدیک ترین لحظه به خدا می تواند در دل تاریک ترین شب عمر ناخواسته تو و یــا در اوج بزرگ ترین شادی دلخواسته تو رخ دهد ، می تواند درست همین حالا باشد و زیباترین وقتی که می تواند پیش بیاید همان دمی است که برایش هیچ بهانه ای نداری . جایی که دلت برای او تنگ است...

زیبا ترین لحظه عمر و هیجان انگیزترین دم حیات همان لحظه باشکوهی است که با چشم خودت خدا را می بینی. درست همان لحظه که می بینی او با همه عظمت بی کرانش در قلب کوچک تو جا شده است. همان لحظه که گام گذاشتن او را در دلت احساس ، و نورانی و متعالی شدن حست را درک می کنی...

آن لحظه که می بینی آنقدر این قلب حقیر ارزشمند شده است که خدا با همه عظمت بی کرانش آن را لایق شمرده و برگزیده و تو هنوز متعجب و مبهوتی که این افتخار و سعادت آسمانی چگونه و از چه رو از آن تو شده است و این را همیشه به یاد داشته باشید...
" هرگاه با دیگرانید خود را خط بزن و هرگاه با خدائید دیگران را "
.
.
.
بودن را باور کن و تا زمانی که زنده هستی با عشق زندگی کن . لازمه عشق یک ارتباط عارفانه است پس به نیت قربت آماده شو ، وضو بگیر و با تن پوشی از دعا و نیایش در محلی آرام ، دلبستگی دنیوی را قطع کن و به هیچ چیز جز او نیــندیش...

شماره بگیر و از ته قلب صدایش کن و او را به بزرگی و یکتا بودن یاد کن . می خواهی آسمان دلت آبی ، و خورشید روشنگر زندگی ات باشد... می خواهی زبان گلها را بدانی و راز خلقت را دریابی ... پس به او توکل کن ، دست هایت را بالا ببر ، وجودت را سرشار از عشق و تمنا کن و به او بگو دوستش داری و فقط او را می ستایی ، از او کمک می جویی ، بخواه که راه راست را به تو نشان دهد !

خودت را گم کن ، بگذار هیچ نقشی از تو بر زمین نماند ، بال هایت را باز کن ، به سوی معبود حقیقی پرواز کن . از او بخواه گاهی مواقع اختیار را از دست تو گرفته و به جایت تصمیم بگیرد ، وقتی او را به بزرگی یاد کردی و در برابرش سر بر سجده نهادی ، وقتی صدای ناله هایت به عرش کبریا رفت و قلبت تپید ، قطرات اشک در چشمان زیبایت حلقه زد و گرمی اش را بر گونه هایت حس کردی ، آن هنگام که در گفتن " ایاک نعبد و ایاک نستعین " دلت شکست و صدایت لرزید ، بدان که گوشی را برداشته است و بشارت می دهد : بنده به من بگو چه می خواهی تا دعایت را اجابت نمایم. در این لحظه فرشته ها ناظر این همه شکوه و عظمت هستند . بدان که اگر به صلاح تو باشد همه چیز به تو عنایت می کند .

دوست من دعا کن همیشه با تو در تماس باشد و اگر روزی یادت رفت زنگ بزنی ، تو را بیدار کند و عبادت را در تو بپروراند . هر لحظه منتظر باش تا تو را در مسیر زندگی هدایت کند . تنها سعی کن برای چند لحظه به جز او همه چیز را فراموش کنی....

آیا خدا وجود دارد ؟

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها در رابطه به موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند
و وقتی به موضوع خدا رسید، آرایشگر گفت : “من باور نمیکنم خدا هم وجود داشته باشد”.
مشتری پرسید: “چرا باور نمیکنی؟”

آرایشگر جواب داد: “کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد، به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود میداشت نباید درد و رنجی وجود داشت. نمیتوانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه میداد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.”

مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد. چون نمیخواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود. مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “میدانی چیست! به نظر من آرایشگر ها هم وجود ندارند!”

آرایشگر گفت: “چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم.”
مشتری با اعتراض گفت:” نه. آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند. هیچکس مثل مردی که بیرون است. با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد.”
آرایشگر: “نه بابا! آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.”
مشتری تائید کرد: “دقیقاً نکته همین است، خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند، برای همین است که این همه درد و رنج در دنبا وجود دارد!”

http://ma3ta.com

خداوندا مرا واسطه عشق خود میان آدمیان کن

این مناجات یکی از زیبا ترین مناجات هایی است که تا به حال خوندم . من که واقعا لذت بردم . و حس میکنم از دل همه ما گفته شده که به مناسب وبلاگ تقدیمتون میکنم . امیدوارم شما هم لذت ببرید
_________________________________________________

خداوندا
مرا واسطه عشق خود میان آدمیان کن
تا آنجا که نفرت است ..... عشق را ارزانی کنم
آنجا که تقصیر وگناه است ..... ببخشایم
آنجا که تفرقه وجدایی است ..... پیوند بزنم
آنجا که خطاست ..... راستی را هدیه کنم
آنجا که شک است ..... ایمان بدهم
آنجا که نومید است ..... امید شوم
آنجا که ظلمت است ..... چراغی برافروزم
آنجا که غم است ..... شادی به پا کنم

***
خداوندا
باشد که بیشتر تسلی دهم ، تا تسلی یابم
در پی فهمیدن باشم ، تا فهمیده شدن
در پی دوست داشتن باشم ، تا دوست داشته شدن
زیرا با عطا کردن است که می گیریم
با فراموشی خویشتن است که خویشتن را می یابیم
با بخشیدن است که بخشوده می شویم
وبا مردن است که زنده می شویم

http://ma3ta.com

***
خدایا
احساس می کنم زود عادت می کنم و گاهی به اشتباه اسم آنرا دوست داشتن می گذارم....

.

.

.

خدایا…
می ترسم از اینکه به گناه کاری که نفسم آنرا صحیح می خواند و دلم از آن می ترسد و عقلم به آن شک دارد، در آتش بی مهری ات بسوزم.

خدایا…
می دانم تمام لحظه هایم با توست
می دانم تنها تویی که مرا فراموش نمی کنی
می دانم که اگر بارها فراموشت کنم، ناراحتت کنم و برنجانمت، باز می گویی برگرد
می دانم؛ همه اینها را می دانم
ولی نمی دانم چه کنم؛
نفسم مرا به سویی می کشد و عقلم حرفی دیگر می زند و دلم.... دلم در این میانه مانده.

***
خدایا…
تو بگو چه کنم. تو نشانم بده راهی که بهترین است.
خدایا…
می دانم تو همیشه با منی، ولی تنهایم مگذار؛
یا شاید بهتر باشد بگویم ..... نگذار تنهایت بگذارم.
خداوندا...
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی سرمای زمستان،
من از تنهایی و دنیای بی تو می ترسم

***
خداوندا…
من از دوستان بی مقدار، من از همرهان بی احساس،
من از نارفیقی های این دنیا می ترسم..
خداوندا…
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حبابِ آب بودن،
من از ماندن چون مرداب می ترسم.
خداوندا…
من ازمرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک می ترسم.

***
خداوندا…
. من از ماندن می ترسم
خداوندا…
من از رفتن می ترسم
خداوندا…
من از خود نیز می ترسم
خداوندا…
پناهم ده

***
خداوندا !

مگر نه‌اینکه من نیز چون تو تنهایم

پس مرا دریاب

و به سوی خویش بازگردان،

دستان مهربانت را بگشا

که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم.....


سویش قدمی بردار


آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را
و دریایى غرق نمی کند "موسى" را

کودکی مادرش او را به دست هاى "نیل" می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش

دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند ، عاقبت بر تخت ملک می نشیند

از این " قِصَص " قرآنى هنوز هم نیاموختی؟

که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد
نمی توانند

پس

به "تدبیرش" اعتماد کن

به "حکمتش" دل بسپار

به او " توکل " کن

و به سمت او قدمی بردار

تا ده قدم آمدنش به سوى خود را تماشا کنی ........

http://ma3ta.com


خدایا


خدایا

چگونه سر بالا بگیرم و به درگاهت بیایم و بگویم :

الهی العفو ... که عفو و بخششت را می طلبم

اما باز هم جلوی نفسم را نمی گیرم ؟

چگونه شرمسارت نباشم در حالیکه هر چه جور و جفا از من می بینی

باز هم رشته ی مهر و دوستی ات را نمی گسلی و رهایم نمی کنی؟

چگونه ادعای بندگی کنم در حالیکه خود می دانم عبد تو نبودم و بنده ی نفس بودم؟

اما مهربان خالقم!

تنها چیزی که می توانم بگویم این است که با همه ی شرمندگی هایم ادعا می کنم که بنده ی تو هستم

و تنها کلامی برایت بگویم که نکند عمر به سر آید و این کلام را نگفته باشم

خدایا! ساده بگویم ... دوستت دارم

خدایا قلبم تشنه نور و عشق توست

هر روز به افكار و آرزوهایم بیا

به رویاهایم، در خنده هایم و اشكهایم

از سر رحمتت در فراموشی هایم پدیدار شو

به عبادتم ، به كار ، زندگی و مرگم بیا

خدایا ... یاریم كن تا به این مقام برسم كه احساس كنم كه كسی از من غنی تر نیست

زیرا از عشق و شادی برخوردارم

یاریم كن تا به این مقام برسم كه فقط تو را داشته باشم و لطف و عشق تو مرا لبریز كند

به این مقام برسم كه بگویم

بیا فقر ، بیا درد

وقتی كه خدا شهریار قلب من است

هیچ گزندی به من نمیرسد

همه چیز میگذرد

مانند رویا می آیند و می روند

من در شادی بی مرگی هستم و ترسی ندارم

زیرا كه او در من ساكن است

و سایه جاودانه او بر روح من حكمــفرماست

و اینک دستم را بر آستانت بلند می کنم که دستگیرم باشی

تو همانی که من می خواهم . پس مرا همان کن که تو می خواهی

آه خدایا ......

خدایا     www.ma3ta.com


رو به سوی خدا

دانشجویی به استادش گفت:

استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم.

استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟

دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت: تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید!

www.ma3ta.com


زود قضاوت نکنید

داستان کوتاه و آموزنده درباره اینکه زود قضاوت نکنیم !

www.ma3ta.com      زود قضاوت نکنید

پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد ،او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد .

او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟

پزشک لبخندی زد و گفت: “متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی، هرچه سریعتر خودم را رساندم و اکنون، امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم “.

پدر با عصبانیت گفت: ”آرام باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو میتوانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا میمرد چکار میکردی؟”
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: “من جوابی را که در کتاب مقدس انجیل گفته شده میگویم” از خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم، شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است ، پزشک نمیتواند عمر را افزایش دهد ، برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه ، ما بهترین کارمان را انجام می دهیم به لطف و منت خدا .


پدر زمزمه کرد: ( نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است )

عمل جراحی چند ساعت طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد ” خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد”

و بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالیکه بیمارستان را ترک می کرد گفت :” اگر شما سؤالی دارید، از پرستار بپرسید”

پدر با دیدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک دید گفت: “چرا او اینقدر متکبر است؟ نمی توانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم از او سؤال کنم؟”
پرستار درحالیکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد :” پسرش دیروز در یک حادثه ی رانندگی مرد ، وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند.”

هرگز کسی را قضاوت نکنید چون شما هرگز نمیدانید زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان میگذرد یا آنان در چه شرایطی هستند.