کمک بیرحمانه برای عبور از خیابان!!!!
داستان غم انگیز از یک دانشجوی چینی:
این داستان کاملا واقعی در یکی از دانشگاه های چین اتفاق افتاد!!!


اگر این خانم را در حال گردش در جهت عقربه ساعت می بینید شما از سمت راست مغز خود بهره می گیرید.
اگر این خانم را در حال گردش در جهت خلاف عقربه ساعت می بینید شما از سمت چپ مغز خود بهره می گیرید
.
بعضی از مردم توانایی دیدن چرخش وی را در هر دو جهت دارند
اگر شما بدون تعییر در چشمتان هنگام نگاه کردن قادر به سوئیچ در هر دو جهت
هستید شما یک نابغه به حساب می آیید.
این تصویر در دانشگاه یل آمریکا در مطالعه ای ۵ ساله بدست آمده است.

بقیه در ادامه مطلب

اینجا انتهای زمین است...
درست لحظه ی مرگ انسانیت...
جایی که دست های مادران بوی خون می دهد!!!
بوی "جنایت"
و آبهای راکدش طعم کودکانی را می گیرد که بی نفس خفه می شوند در
خفقان این نکبت آباد!
معصومیت ها دریده می شوند...
و "آدم "ها...
همین ما آدم ها...
چه ساده می گذریم از کنار درد هایمان
"این درد های مشترک"
اینجا انتهای زمین است...
درست همین جایی که ما ایستاده ایم!!!!
گوشه دو تا چشماتون رو بکشید , چیزی که میبینید اسم عزیزترین فرد برای شماست!

هیچ باغبانی را سرزنش نمی کنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است.
هیچ کس با نام آزادی دیوار خانه ی خود را بر نمیدارد.
هیچ صاحب گنجی گوهر خود را در معرض دید دیگران قرار نمی دهد.
اگر در مقابل پنجره خانه ات توری نزنی از نیش پشه ها و مزاحمت مگس ها در امان نخواهی
بود وقتی راه ورود پشه ها را می بندی خود را مصون ساخته ای نه محدود.
این راه ورود همان حجاب است
پس خواهرم...............


پای عفاف و حجاب برای آقایون هم لنگ میزنه....

یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. .....
بقیه در ادامه مطلب
۱۵ثانیه به عکس خیره شوید و بلافاصله به دست خود نگاه کنید

چیکار کنه بیچاره از بیکاری که بهتره ....

فک کنم ما هم آخرش از سر بیکاری به همچین کاری دست بزنیم....
با اجازه ی دوستان می خوایم بزنیم تو کار طنز،فضای وبلاگ رو از افسردگی در بیاریم.فعلا چند تا عکس کاملا! متناسب با اوضاع فعلی رو میذارم،امیدوارم باب میل شما باشه...


نظر یادتون نره

-من قویترم یا تو؟
پسر گفت:من!
پدر ناراحت شد.کمی از پسر فاصله گرفت و دستش رو روی شونه ی پسر گذاشت و دوباره پرسید
-من قویترم یا تو؟
پسر گفت:من!
قلب پدر شکست.
چند قدم از پسر فاصله گرفت و برای بار سوم سوالش رو پرسید:
-من قویترم یا تو؟
پسر گفت:تو!
پدر با تعجب پرسید:
تو که تا الان میگفتی خودت.چرا جوابت عوض شد؟
پسر بغض کرد و گفت:
تا وقتی دستت رو شونه ام بود,هیچ کسی نمی تونست شکستم بده
ولی دستتو که از رو شونه ام برداشتی فهمیدم خیلی ضعیفم.
سلامتی همه پدرهایی که دستشون رو شونه ما هست,
حتی اگه خودشون نیستن.
