داستان فوق العاده زیبای یوسف و سمانه(واقعی...به ادامه ی مطلب بروید)


ادامه نوشته

جواد خیابانی

نام : جواد
نام خانوادگی : خیابانی
استعداد ها :
- قابلیت تشخیص خستگی بازیکن از روی ساق پای آنها
ادامه نوشته

فقر اینه که ....

فقر اینه که دو تا النگو توی دستت باشه و دو تا دندون خراب توی دهنت

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری ، از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه

فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی

فقر اینه که وقتی کسی ازت پرسید در سه ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی

فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه

فقر اینه که کلی پول بدی واسه فلان مارک عینک ، اما فلان کتاب معروف رو نمیخری تا فایل پی دی افش رو مجانی گیر بیاری

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابون های اروپا تعریف کنی

فقر اینه که ماشین 50 میلیون تومانی سوار بشی اما قوانین راهنمایی و رانندگی رو رعایت نکنی

فقر اینه که شعار بدی که دموکراسی میخوای ، اما تو خونه بچه ات جرأت نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری

فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی های تو چیه بعد از یه مکث طولانی بگی فقط موزیک و سریال های تلویزیون

فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی

فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی

فقر اینه که کتابخونت کوچکتر از یخچالت باشه

...

از نظر شما واقعاً فقر چیه ؟!!!

کدام را انتخاب می کنی؟

پایان دفتر لیگ آبی بود...


صياد و گنجشك

            صیاد و گنجشک

صيادى گنجشكى گرفت، گنجشک گفت: مرا چکار خواهى كرد؟ گفت بكشم و بخورم. گفت: از خوردن من چيزى حاصل تو نخواهد شد ولي اگر مرا رها كنى سه سخن به تو مي‌آموزم كه براي تو بهتر از خوردن من است. صياد گفت بگو. گنجشک گفت يك سخن در دست تو بگويم، و يكى آن وقت كه مرا رها كنى و يكى آن وقت كه بر كوه نشينم .
گفت: اوّلي را بگو. گفت: هر چه از دست تو رفت براي آن حسرت مخور. پس صياد او را رها كرد و بر درخت نشست و گفت: محال را هرگز باور مكن و پريد بر سر كوه نشست و گفت: اى بدبخت اگر مرا مي‌كشتى اندر شكم من دو دانه مرواريد بود هر يكى بيست مثقال، که توانگر مى‌شدى و هرگز درويشى به تو نمي‌رسيد .
مرد انگشت در دندان گرفت و دريغ و حسرت خورد و گفت باز از سومي بگو. گنجشک گفت: تو آن دو سخن را فراموش كردى سومي را مي‌خواهي چکار؟ به تو گفتم براي گذشته اندوه مخور و محال را باور مكن. بدان كه پر و بال و گوشت من ده مثقال نيست آن وقت چگونه در شكم من دو مرواريد چهل مثقال وجود دارد و اگر هم بود حالا که از دست تو رفته، غم خوردن چه فايده؟ گنجشک اين سخن گفت و پريد و اين مَثَل براى آن گفته مي‌شود كه چون طمع پديد آيد همه محالات باور شود .


شوخی باداستانای دوران دبستان

گاو ما ما می کرد
گوسفند بع بع می کرد
سگ واق واق می کرد
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد . کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد.


برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود . ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت . ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد . ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد . کبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود . الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد
او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت . اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.
 

ماه تولد شما+ماه تولد معشوقه تان=سرنوشت رابطه

مرد فروردین و زن….
فروردین+ فروردین = پیوندی آتشین
فروردین+اردیبهشت = پیوندی کاملا عشقی
فروردین+خرداد = خوش دل و امیدوار
فروردین+تیر = اختلاف فراوان
فروردین+مرداد = شدید
فروردین+شهریور = سرد و گرم
فروردین+مهر = کمی غیر ممکن
فروردین+آبان = خیلی با حرارت
فروردین+آذر = پر از ماجرا جویی
فروردین+دی = هیجانات فراوان
فروردین+بهمن = شگفت انگیز
فروردین+اسفند = توام با مشکلات

مرد اردیبهشت و زن…
اردیبهشت+فروردین = پر شور و هیجان
اردیبهشت+ اردیبهشت = خیلی مناسب
اردیبهشت+خرداد = پیوندی نا موفق
اردیبهشت+تیر = اتحادی عمیق
اردیبهشت+مرداد = کاملا دوست داشتنی
اردیبهشت+شهریور = تشریک مساعی زیاد
اردیبهشت+مهر = جسمانی و شهوانی
اردیبهشت+آبان = آرام و آهن ربایی
اردیبهشت+آذر =بسیار ناهموار
اردیبهشت+دی = کمی هولناک
اردیبهشت+بهمن = خیلی قوی
اردیبهشت+اسفند = توام با جذابیت

مرد خرداد و زن…
خرداد+فروردین = دارای آینده ی روشن
خرداد+اردیبهشت = پیوندی دشوار
خرداد+ خرداد = پیوندی نا پایدار
خرداد+تیر = افقی روشن
خرداد+مرداد = عافیت طلب و عیاش
خرداد+شهریور = عاشقانه
خرداد+مهر = کاملا با شکوه
خرداد+آبان = بن بست عشقی
خرداد+آذر = سراسر شادمانی
خرداد+دی = چشم در چشم نیافتد
خرداد+بهمن = دوستان خوب برای هم
خرداد+اسفند = مرهم یکدیگر

مرد تیر و زن…
تیر+فروردین = پیوندی سست
تیر+اردیبهشت = محیطی راحت و مرفه
تیر+خرداد = پیوندی نا هماهنگ
تیر+تیر = رابطه ی رویایی
تیر+مرداد = هیجانی و پر زحمت
تیر+شهریور = محرک یکدیگر
تیر+مهر = زندگی پر از تلاطم
تیر+آبان = جرقه و پرواز
تیر+آذر = سراسر مشکل
تیر+دی = زوجی دلسوز
تیر+بهمن = سراسر اضطراب
تیر+اسفند = تقویت کننده ی هم

ادامه نوشته

آخرین کلمات شخصیتهای مختلف قبل از مرگ

 آخرین کلمات یک الکتریسین: خوب حالا روشنش کن...
آخرین کلمات یک انسان عصر حجر: فکر میکنی توی این غار چیه؟
آخرین کلمات یک بندباز: نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره...
آخرین کلمات یک بیمار: مطمئنید که این آمپول بیخطره؟
آخرین کلمات یک پزشک: راستش تشخیص اولیه‌ام صحیح نبود. بیماریتون لاعلاجه...
آخرین کلمات یک پلیس: شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره....
آخرین کلمات یک جلاد: ای بابا، باز تیغهء گیوتین گیر کرد...
آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون: این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست...
آخرین کلمات یک چترباز: پس چترم کو؟
آخرین کلمات یک خبرنگار: بله، سیل داره به طرفمون میاد...
آخرین کلمات یک خلبان: ببینم چرخها باز شدند یا نه؟
آخرین کلمات یک خون‌آشام: نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع میکنه!
آخرین کلمات یک داور فوتبال: نخیر آفساید نبود!
آخرین کلمات یک دربان: مگه از روی نعش من رد بشی...
آخرین کلمات یک دیوانه: من یه پرنده‌ام!
آخرین کلمات یک غواص: نه این طرفها کوسه وجود نداره...
آخرین کلمات یک فضانورد: برای یک ربع دیگه هوا دارم...
آخرین کلمات یک قصاب: اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم...
آخرین کلمات یک قهرمان: کمک نمیخوام، همه‌اش سه نفرند...
آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی: قضیه روشنه، قاتل شما هستید!
آخرین کلمات یک کوهنورد: سر طناب رو محکم بگیری ها...
آخرین کلمات یک گروگان: من که میدونم تو عرضهء شلیک کردن نداری...
آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه: این آزمایش کاملاً بیخطره...
آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه...
آخرین کلمات یک معلم رانندگی: نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرین کلمات یک ملوان: من چه میدونستم که باید شنا بلد باشم؟
آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجرهء بسته بخوابم...
آخرین کلمات یک نارنجک‌انداز: گفتی تا چند بشمرم؟

وزیر بهداشت خطاب به یک پرستار: اصلاً تو خودت کی هستی؟!!

جمله توهین آمیز وزیر بهداشت خطاب به پرستاری که مشغول خدمت صادقانه به بیمارش بود موجی از اعتراض را در جامعه پرستاری ایجاد کرده است،گویی هنوز کسانی خود را بالا ده ای و دیگران را پایین ده ای فرض می کنند.
اصلاً تو خودت کی هستی
این جمله گوهر باری است خطاب به یک پرستار که پنجشنبه شب در پربیننده ترین برنامه صدا وسیما یعنی بخش خبری 20:30 از زبان وزیری تراوش شد که مسئولیت وزارتی را بر عهده دارد که علاوه بر چند صد هزار نیروی متخصص دارای همین مقدار دانشجو در رده های مختلف است و رفتار و منش او باید سر لوحه و الگو برای دیگران باشد.البته صدا و سیما هم مقداری در انتخاب مطلب کج سلیقگی کرد ولی اصل مطلب جای دیگری است.
اصولاً در وزارت فخیمه بهداشت گروهی افراد فرهیخته و صاحب جمیع کمالات وجود دارند که گمان می کنند ماه و خورشید و فلک باید بگردند تا این گروه بتوانند به راحتی به امر سلامت مردم بپردازند. در این زمینه تمام امتیازات و دستاوردها مربوط به این فضلا است و بقیه به عنوان نیروهای پشتیبان باید در خدمت این گروه باشند و البته اگر جایی هم مشکلی وجود دارد مربوط به بقیه است و نه ایشان.
بقیه در ادامه مطلب                                      


ادامه نوشته

مکث...

اری از پشت کوه امده ام...

آری از پشت کوه آمده ام !!!

چه میدانستم این ور کوه باید برای ثروت حرام خورد

برای عشق خیانت کرد

برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد

برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند

وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم

می گویند: از پشت کوه آمده...

ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم

و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد !

تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ...

ثبت دائم...

 

مقایسه شب امتحان....

شب امتحان – خوابـگاه دخــتـران – سکـانس اول:

(دخــتری به نام «شبنم» با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

شبنم:ِ وا!… خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم.(همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)


                                                 (به ادامه مطلب رجوع کنید)

ادامه نوشته

روز مادر مبارک...


عکس مادر و فرزند

می نویسم به سلامتی مادرم

که بخاطر من شکمش را بزرگ کرد،

بخاطر او که خط چشمش را با عینک عوض کرد،

بخاطر او که میهمانی های شبانه را با شب بیدار ماندن در کنار من عوض کرد،

پول کیفش را با پوشک بچه عوض کرد،

بخاطر آن مادری که همه چیز را با عشق عوض کرد.

پیشاپیش روزت مبارک مادرم….

دعا برای یک هنر مند...

                                                  هوالشافی

دهم فروردین بود که شنیدیم استاد خوش صدای ایران آقای سیاوش قمیشی در بستر بیماری بسر میبرد وچند روز پیش بود که اعلام شد حال این هنرمندهنوز خوب نشده و بهبودی هم نداشته است..او بدون شک از بهترین و پرکار ترین هنرمندان خارج از کشور در 2دهه اخیر بوده است و نبود او در موسیقی پاپ ایران بدون شک خلا بزرگی خواهد بود...لذا از تمام شما دوسداران موسیقی و طرفداران این هنرمند بزرگ تقاضای دعا با قلب های پاکتان را از خداوند بزرگ برای بهبودی هرچه سریعتر این خواننده عزیز خواستاریم...به امید روزی که بیماری نباشد

دانستنی های طنز!!!!!!!!!!!

آیا میدانید چطور می‌شود چهار نفر زیر یک چتر بایستند و خیس نشوند؟ وقتی هوا آفتابی باشد

آیا میدانید آخرین دندانی كه در دهان دیده می‌شود چه نام دارد؟ دندان مصنوعی

آیا میدانید برای قطع جریان برق چه باید كرد؟
 باید قبض آن را پرداخت نكرد
آیا میدانید چرا مار نمی‌تواند به مسافرت برود؟ چون دست ندارد كه برای خداحافظی تكان دهد

آیا میدانید چرا روی آدرس اینترنت به جای یك دبیلیو ، سه تا دبیلیو می‌گذارند؟ 
چون كار از محكم‌كاری عیب نمی‌كنه
آیا میدانید چرا فیل از سوراخ سوزن رد نمی‌شه؟ برای اینكه ته دمش گره داره

آیا میدانید چرا دو دوتا می‌شود پنج تا؟ چون علم پیشرفت كرده

آیا میدانید چرا دود از دودكش بالا می‌رود؟ چون ظاهرا چاره دیگری ندارد

آیا میدانید چرا لكلک موقع خواب یک پایش را بالا می‌گیرد؟ چون اگر هر دو را بالا بگیرد ، می‌افتد

آیا میدانید اگر كسی قلبش ایستاده بود چه می‌كنید؟ برایش صندلی می‌گذاریم

آیا میدانید اگر سر پرگار گیج برود چه می‌كشد؟ بیضی

آیا میدانید اگه یه نقطه آبی روی دیوار دیدید كه حركت می‌كند چیست؟
 مورچه‌ای است كه شلوارلی پوشیده
آیا میدانید خط وسط قرص برای چیه؟ 
برای اینكه اگه با آب نرفت پایین با پیچ‌گوشتی بره
آیا میدانید ناف یعنی چه؟ 
ناف نمره صفری است كه طبیعت به شكم بی‌هنر داده است
آیا میدانید چه طوری زیر دریایی رو غرق می‌کنن؟ 
یه غواص میره در می‌ زنه
 

حاجی کجایی؟

تصاویر جالب...

آیا حاضرید 117 متر بالاتر از سطح زمین این وسیله را سوار شوید؟؟- وین

برای دیدن تصاویر جالب به ادامه مطلب بروید...

ادامه نوشته

نامه تصویری غضنفر به خانمش...

روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه و

همسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها کنه

خلاصه
همسرغضنفر گفت :حال ما چه طور از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟

غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم....

همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن بلدی و نه من خوندن !!!!!!!!!!!!!!!!!

غضنفر گفت من برای تو نقاشی میکنم ... تو که بلدی نقاشی های منو بخونی مگه نه ؟؟؟؟؟؟

خلاصه
غضنفر به سفر رفت و بعد از دو ماه این نامه به دست زنش رسید ..

این شما و این هم نامه ببینید چیزی میفهمید!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

+
+
+
+
+
+
+
+
+
شما چیزی فهمیدید !!!!!!!من که نفهمیدم

این نامه رو فقط همسر غضنفر میفهمه چی نوشته شده

+
+
+

حال ترجمه از زبان همسرش

خط اول :حالت چه طوره زن ؟

خط دوم :بچه ها چه طورن ؟

خط سوم : مادرت چه طوره ؟

خط چهارم :شنیدم سر و گوش ت می جنبه!!!

خط پنجم : فقط برگردم خونه....

خط ششم : می کشمت

خط هفتم :غضنفر از آلمان...

رابطه دانشجو با سینما...

دانشجوی تازه وارد : هالوی خوش شانس

دانشجویان ساكن خوابگاه : جنگجویان كوهستان

دانشجویان پرسر و صدا : گروه لیان شان پو

دانشجوی پزشكی : به خاطر یك مشت دلار

خانواده دانشجویان : بینوایان

mindmap.jpg

دانشجوی مدل رپی : الو، الو، من جوجوام/ انتخاب درس افتاده : زخم كهنه /اولین امتحان : جدال با سرنوشت /مراقبین امتحان : سایه عقاب /تقلب : عملیات سری /روز دریافت كارنامه : روز واقعه/ اعتراض دانشجو : بایكوت/ اعتراض برای كیفیت غذا : می خواهم زنده بمانم/ دانشجوی اخراجی : مردی كه به زانو در آمد/ آینده تحصیل كرده : دست فروش /رئیس دانشگاه : مرد نامرئی /استاد راهنما : گمشده/دانشجویی كه تغییر رشته داده : بازنده /  سرویس دانشگاه : اتوبوسی به سوی مرگ/ كتابخانه دانشگاه : خانه عنكبوتان/ ژتون فروشی : آژانس شیشه ای/ علت نیافتن بعضی از دانشجویان : رابطه پنهان/ التماس برای نمره : اشك كوسه /سوار شدن به اتوبوس : یورش /ترم آخر : بوی خوش زندگی /تسویه حساب : خط پایان /عمر دانشجو : بر باد رفته /مسئول خوابگاه : كاراگاه گجت /ادامه تحصیل تا دكترا : دیدار در استانبول

زیبا ترین شهر های شناور دنیا...

بانکوک در تایلند

ونیز در ایتالیا

سوژو در چین

سن‌پترزبورگ در روسیه

بندر آبردین در هنگ‌کنگ

فورت لادردیل در فلوریدای ایالات متحده

دبی در امارات متحده عربی

آمستردام در هلند

بندر سری بگاوان در برونئی

آلپی کرالا در هند

نان مادول در کشور میکرونزی

عکسهاش هم تو ادامه مطلب میتونین ببینید!!

ادامه نوشته

گفتی مرغ دلم کباب شد...

مرغ ،آهنگ جدایی ساز کرد
ناگهان از سفره ام پرواز کرد
از فراقش قلب بشقابم شکست
قاشق و چنگال من در غم نشست
دید او فیش حقوقم را مگر؟
کاین چنین از پیش من بگرفت پر
مرغکم رفتی تو از پیشم چرا
کردی از پیش خودت کیشم چرا
من به تو خیلی ارادت داشتم
حشر و نشری با کبابت داشتم
خاطراتت مانده در کنج اجاق
سوخت قلب دیگ تفلون از فراق
ران و بال و سینه ات یادش بخیر
قلب چون آیینه ات یادش بخیر
با سس قرمز چه زیبا می شدی
خوب و دلچسب و دلارا می شدی
ای فدای ژامبون رنگین تو
سوپ های داغ و آن ته چین تو
ناز کم کن پیش ماها هم بیا
لطف کن ،یک شام، اینجا هم بیا
دستمان از گوشت دور است ای نگار
پس تو دیگر اشکمان را در نیار
زندگی بی تو جهنم می شود
سکته ،اسبابش فراهم می شود
ای فدای قُد قُدایت باز گرد
این دل و جانم فدایت باز گرد
بی تو باور کن که مردن بهتر است
از جهان تشریف بردن بهتر است
از خر شیطان بیا پایین عزیز
عشوه کم کن ،زهر در جامم مریز
تازگی از دیگران دل می بری
هرکه بامش بیش ،با او می پری
در نبودِ هیکل زیبای تو
دلخوشم با سنگدان و پای تو
پس چه شد آن بال های خوشگلت
لک زده است این دل برای شنسلت
ذهن یخچالم پُر است از یاد تو
بازگرد ای خوشگل تو دلبرو
تخم خود را لا اقل از ما نگیر
تا که با خاگینه اش گردیم سیر.

موتور گازی و بنز


یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته،
یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!
خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.
یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!

دیگه پاک قاطی می کنه با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.
همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!

طرف کم میاره، میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده . خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا ! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی روی ما رو کم کردی؟!موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه :
والله … داداش… خدا پدرت رو بیامرزه وایستادی!…کش شلوارم گیر کرده به آیینه بغلت!

نتیجه اخلاقی

اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارند

ببینید کش شلوارشان! به کدام مدیر گیر کرده…!

به یاد سهراب...

به بهانه سی و سومین سال درگذشت سهراب سپهری

او را چه بايد نامم
نقاشي كه شعر را رسم مي نمود و يا شاعري كه نقاشي مي سرود ؟
حكايت غريبي دارد اين منزوي مردي كه سهراب نام داشت و ما را چنين پند بداد و به مهمانيش فرا خواند
به سراغم من اگر مي آئيد
نرم و آهسته بيائيد مبادا كه ترك
بردارد چيني نازك تنهائي من
...

او را دور آوائي نزديك مي خواند همان نوائي كه از اميد مي گفت از ايمان و از عشق و از دم به دم و لحظه به لحظه زيستن سخن ها مي خواند و چنين بود كه شعرهايش را نقاشي كرد و نقش هايش را سرود و نيانديشيد كه چقدر تنها ومنزوي است او به اندازه خود پر بود از همه سهراب ها ئي كه اندرون داشت و سر انجام قصه هجرت را در چنين روزي خواند و شايد بهر ياد آوري چنين روزي بود كه برايمان سرود
بايد امشب چمداني را كه به اندازه پيراهن تنهائي من جا دارد بر دارم
و به سمتي بروم
كه در ختان جهاني پيدا است
رو به آن وسعت بي واژه كه مرا مي خواند
يك نفر باز صدا زد سهراب
كفش هايم كو ؟
...

و امروز او را صدا مي زنيم
سهراب ... سهراب ...
با تو هم نوا مي شويم به سوي چشمهائي مي رويم كه با عشق به زمين چشم دو خته اند چشمهائي كه آب را گل نكنند و سيب را بينند و مهرباني را باور كنند و ايمان به شقايق ها آورند و در دلشان بيشه نوري ز عشق و اميد و ايمان باشد و بگويند
سهراب ... سهراب

اسطوره ی تکرار نشدنی...

این عکس متعلق به بهترین بازیکن حال حاضر دنیا,اسطوره تکرار نشدنی سوئدی فوتبال یعنی زلاتان ابراهیموویچ میباشد.ابر مردی که ثابت کرد فوتبال مخصوص قد کوتاهان و با سرعتان نیست و کسی با قد و قامت و هیکل شگفت انگیزش توانای ارائه بازی های به یاد ماندنی را دارد... فردی که پا به هر تیمی بگذارد آن تیم رنگی جز موفقیت نخواهد دید..بازیکنی که برخلاف دیگر ستارگان ستاره نمابه هیچکس نیاز ندارد ومتکی به خود میباشد.. دوستت دارم زلاتان
ادامه نوشته